جدول جو
جدول جو

معنی گنده زبان - جستجوی لغت در جدول جو

گنده زبان
کسی که بی سبب به دیگران ناسزا بگوید و دشنام بدهد، بدزبان
تصویری از گنده زبان
تصویر گنده زبان
فرهنگ فارسی عمید
گنده زبان
کسی که بد مردمان بسیار گوید بد زبان: هر چه بخواهد بده که گنده زبانست دیور میده نه کنده راند و نه رش. (منجیک)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده زبانی
تصویر گنده زبانی
بد مردمان گفتن بد زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده دهان
تصویر گنده دهان
کسی که دهانش بوی بد بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشاده زبان
تصویر گشاده زبان
زبان آور، فصیح، بلیغ، خوش سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشاده زبان
تصویر گشاده زبان
خوش سخن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دهانش بوی بد دهد گنده دم: ز نخ چو پشت پلنگ و نغوله چون دم سگ چو شیر گنده دهان سهمناک چون کفتار. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده پران
تصویر گنده پران
کسی که نفهمیده سخنانی بزرگتر از حد خود زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده زبان
تصویر گشاده زبان
((~. زَ))
خوش بیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنده پران
تصویر گنده پران
((~. پَ))
کسی که سخنانی بیشتر از فهم خود می زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرده بان
تصویر گرده بان
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گردبان، سنام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کند زبان
تصویر کند زبان
کسی که زبانش بهنگام سخن گفتن کند باشد الکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده بان
تصویر گرده بان
نگاهبان نگهبان حارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده بان
تصویر گرده بان
((گِ دِ))
نگاهبان، نگهبان، حارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ده زبان
تصویر ده زبان
دارای ده زبان، ده دله
فرهنگ لغت هوشیار